سه‌شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۸ - ۰۵:۴۴
۰ نفر

سجاد نوروزی: جامعه‌شناسان بنیان «جامعه‌» را که از فراورده‌های جهان مدرن است، بر «فردگرایی» استوار می‌بینند.

 با این وصف، «اجتماع» پیشامدرن نه بر فردگرایی که بر نوعی همپیوندی جماعتی در اشکال گوناگون آن اعم از قبیله‌ای،  عشیره‌ای و... بنا شده بود. با این حال، فردگرایی که بر مبنای احترام به حقوق فرد و شناخت فرد از توانایی‌های عقلانی و احساسی خود در شکل‌دهی به دنیای مطلوبش، حکایت کرده است همواره یکی از مضمون‌های اصلی مباحثات عمده جامعه‌شناسی بوده است. مطلب حاضر، نگاهی کوتاه  دارد به طیفی از آرای جامعه‌شناسان غرب درباره فردگرایی که از پی می‌آید.

مفهوم فردگرایی، همواره جدل‌آفرین بوده است.  مدافعان لیبرال این مفهوم، آن را هاله مقدس جامعه مدنی به شمار آورده‌اند، معاندان سوسیالیست مشرب آن را لگدمال شدن جامعه محسوب کرده‌اند، اما به راستی « فردگرایی » در بطن تئوریک و حیطه پراتیک خویش واجد چه اثراتی است؟

می توان گفت تأثیر کنش فردگرایانه درجوامع گوناگون متباین است.  بدین معنا که کنش فرد گرایانه و ویژگی‌های مرتبط با آن درجوامع توسعه نیافته و توسعه یافته دارای تفاوتی بنیادین است.  درجامعه‌ای که توسعه اجتماعی مبتنی بر هستی‌های اجتماعی و هویت ملی رشد و نمو یافته باشد، فردگرایی اگرچه در هیئت « توجه به منافع فردی » نمود می‌یابد، لیکن این منافع فردی به واسطه نمود نهادهای مدنی درامتداد منافع جمعی حرکت می‌کند و از آن اعراض نمی‌نماید، لیکن درجوامع بی‌بهره از توسعه اجتماعی کنش فرد گرایانه اساسا اعراضی از هنجارها و ارزش‌های اجتماعی و « هیچ انگاری» جامعه است.

به بیانی دیگر وجه توسعه یافته «من»ها اگر چه هویت فردی را حفظ می‌کنند اما همین هویت‌های فردی آخرالامر «ما» می‌شوند.  اما درجوامع توسعه نیافته «من»ها نه تنها «ما» نمی‌شوند بلکه به تعرض با یکدیگر نیز می‌پردازند؛ بنابراین انفکاک تئوریک در این باب بسیار مهم است. درباب مقولات دیگر مرتبط با فردگرایی، باید به فضای اجتماعی‌ای که درجوامع بی‌بهره از توسعه اجتماعی وجود دارد، نظری افکند. 

دراین فضا ارزش و هنجار اساسا درتملک بر منابع مادی و اقتصادی معنا پیدا می‌کند؛  بدین معنا که به صرف تملک براین منابع « فرد» خود را منفک از حیات جامعوی قاطبه جامعه می‌انگارد و کنش‌ها را سامان می‌بخشد که واجد بی‌توجهی به یکپارچگی اجتماعی است. بنابراین تبیین علل این سنخ کنش‌های فرد گرایانه می‌تواند راهگشای یک مداقه جامعه شناختی درباب روند رو به تزاید اضمحلال ارزش‌ها باشد. می‌توان گفت میان اضمحلال ارزش‌های اجتماعی و گرایش‌های فرد گرایانه یک تلازم تام برقرار است.  از همین رو پرسش ازچرایی اضمحلال ارزش‌ها یک پیوند تئوریک با بررسی گرایش‌های فردگرایانه دارد.

شرح و بسط فردگرایی

فردگرایی که درقرن نوزدهم در افواه افتاد، به شیوه‌های بسیار متفاوتی ارزیابی شده است.  ازیک سو هنگامی که فرد‌گرایی با رهایی از اجبارهای اجتماعی و شرایط ستم‌گرایانه مرتبط است، معمولا به‌گونه‌ای مثبت تصویر می‌شود و از سوی دیگر هنگامی که به فرد‌گرایی از جهت جدایی از دیگران و نبود احساس تعهد متقابل نگریسته می‌شود، گاهی به‌صورت منفی درنظر گرفته می‌شود. 

برعکس واژه « Society» که دست کم از قرن 14 میلادی جزو زبان انگلیسی بوده است و از آن زمان تاکنون به حس هویت عمومی و مشترک هر قوم و به احساس تعلق و ارتباط متقابل اطلاق می‌شود، ریموند ویلیامز(1976) نظریه پرداز فرهنگی انگلیسی، متذکر شده که برخلاف خصلت دوگانه فردگرایی، واژه جامعه هرگز به‌صورت منفی به کار برده نشده است.  فردگرایی به‌عنوان یک مفهوم مدرن از مشخصه‌های اصلی مدرنیته شناخته می‌شود.

درحوزه مطالعات جامعه شناختی برخی مانند تونیس ورایزمن به بعد منفی آن توجه داشته‌اند و افرادی چون دورکیم و مرتن به ابعاد مثبت آن نظر افکنده‌اند. فردگرایی منفی، معطوف به‌خود مداری (Egoism) و« منیت » کسب سود شخصی به قیمت متضرر شدن دیگران، اتکای افراطی به‌خود، داشتن شخصیت اقتدار گرا و...  است، اما فرد گرایی مثبت غالبا به مثابه یکی از متغیرهای توسعه ملی شناخته می‌شود که شامل پرنسیب‌هایی چون خودباوری، خود شکوفایی، اعتماد به نفس، استقلال فردی، خود اثربخشی و احترام به فرد است. 

از این منظر باید توجه داشت که2 سنخ بنیادی فردگرایی دارای یک سری تمایزات ماهوی هستند.  درحالت خود خواهی تعادل میان فرد و جامعه بر هم می‌خورد  زیرا فعالیت‌ها و باورهای فرد بر پیوندهای جمعی تقدم می‌یابد.  دراین وضعیت، میزان یگانگی بسیار اندک است.  اما دیگر خواهی به وضعیت‌هایی اشاره دارد که درآن افراد از جمع و تعهداتی که جمع ایجاب می‌کند، جدا نشده‌اند.

اما دورکیم به مفهومی اشاره می‌کند به نام «کنش فرد».  این مفهوم، به معنای خود شیفتگی نیست، بلکه احترام به تمامیت افراد است. به بیانی دیگر؛ این امر  منجر به احترام به حقوق انسانی و تصدیق این حقوق شده است وهم دردی با هر آنچه انسانی است؛ دلسوزی بیشتری برای رنج‌ها و بدبختی بشری، اشتیاقی بیشتر برای نبرد با آنها و تخفیف آنها و عطش بیشتری برای عدالت.

 نگارنده معتقد است که دورکیم به بیان موقعیت یک «شهروند» دریک «جامعه مدنی» پرداخته است.  تأویل دورکیم از کنش فردگرایانه کاملا منطبق با یک آگاهی‌اجتماعی است که درجوامعی یافت می‌شود که فرایند مدنی شدن را گذرانده‌اند.  دراین میان به‌نظر می‌رسد دورکیم از تبیین وجوه مخرب فردگرایی درجوامع توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته، غافل بوده است.  آنچه از نظر دورکیم دور مانده احساس « منیت » منفک از جامعه است. 

بدین سان که « من » شاکله کنشی می‌شود که درآن تطابق اجتماعی نادیده گرفته می‌شود.  دراین جا«من» به مثابه یک جزیره خودمختار دراقیانوس جامعه، عاری از هرگونه پیوند عاطفی – اجتماعی و یا حتی سیاسی، به‌نحوی خود بنیاد زیست می‌کند و نسبت به فرجام جامعه بی‌تفاوت است.  به هرروی فردگرایی توسعه نیافته جهان سومی که درآن فرجام جامعه درشکل دهی به کنش فردی بلا اثر است، مقوله‌ای است که نیاز به پژوهش‌های جامعه شناختی تجویزی را بر می‌انگیزد.

 الکسی دوتوکویل و مسئله فضیلت

توکویل معتقد بود مردم درجوامع پیشامدرن همیشه به شیوه‌ا‌ی رفتار نمی‌کردند که منافع جامعه را افزایش دهند.  گرچه او رابطه جامعه با فرد را دردوران پیشا مدرن رمانتیک درنظر نمی‌گرفت اما به‌نظر وی به‌رغم این واقعیت که هویت مردم با هویتی جمعی در آمیخته بود، ممکن بود درشیوه پیوند و ارتباط مردم با جامعه دشواری بسیاری به‌وجودآید و حتی این پیوندها ممکن بود گسیخته شود؛ «خود خواهی علاقه‌ای پرشور و مبالغه آمیز به‌خود است که آدمی را وا می‌دارد به همه چیز با درنظر داشتن خودش فکر کند و خود را بر همه چیز ترجیح دهد.» بحث توکویل هر چه پیش می‌رود وضع نگران‌کننده تری به‌خود می‌گیرد. 

او نخست از ویرانگری خودخواهی (Egoism)، می‌گوید که بذر هر فضیلتی را می‌خشکاند. به زعم او مسئله این است که فردگرایی که ممکن است درجوامع دمکراتیک رشد کند از رویارویی نخستین‌ا‌ش با «فضیلت‌های عمومی » فراتر می‌رود و به دیگران نیز حمله می‌برد و همه آنها را نابود می‌کند و سرانجام درخودخواهی مستهلک می‌شود، تنها به حال خود رها می‌شود و این خطر وجود دارد که در تنهایی دل خویش زندانی شود.

فردیناندتونیس و اجتماع

علاقه رمانتیک  تونیس به اجتماع برهیچ کس پوشیده نیست.  وی با بنیان نهادن یک تفکیک بنیادی درزیست جهان و سنخ کلی زیست انسانی از جریان‌سازترین جامعه شناسان است.  تونیس دریک انفکاک میان دو صور بنیادی زیست انسانی به مفهوم « اراده فردی» بسیار دلبسته بود.  به‌نظر تونیس دنیای اجتماعی ارادی است. 

مراد وی این است که دنیای اجتماعی بر اثر خواست‌های افرادی که هماهنگ با دیگران رفتار می‌کنند، پدید می‌آید.  این اراده را وی « اراده طبیعی» توصیف می‌کرد.  اویاد آور شد که در «اجتماع » فرد با گذشت زمان به آن وابسته می‌شود، درحالی که فرد به « جامعه» همانگونه وارد می‌شود که به کشوری بیگانه.  افزون بر این او می‌گفت «اجتماع» را باید همچون ارگانیسمی زنده و «جامعه» را باید انبو‌هه‌ای مکانیکی و محصولی مصنوعی درک کرد.

از دیدگاه جامعه شناسی صوری تونیس می‌توان نتیجه‌گیری کرد که واقعیت‌های اجتماعی از هر دو نوع درهر نقطه زمانی معینی با هم وجود دارند، اما تونیس در مورد دگرگونی‌های اجتماعی نیز دیدگاهی تکاملی داشت.  او جهان صنعتی مدرن را درحرکتی پیش رونده از شکل سازمانی معطوف به اجتماع به سوی انواع جامعه درنظر می‌گرفت و به گمان وی در نتیجه آن، تغییرات اقتصادی – سیاسی و علمی به‌وجود می‌آیند؛  در نتیجه آسیب شناسی‌های گوناگون را می‌توان به از میان رفتن دلبستگی‌هایی از آنگونه که دراجتماعات کوچک و محلی دیده می‌شود نسبت داد.  بسیاری از مطالعات تجربی تونیس درمورد تاثیر این تغییرات درروابط اجتماعی بود.  او توجه خاصی به مسائل اجتماعی گوناگونی مانند تبهکاری و جنایت، خودکشی، بیماری روانی، کردارهای ناروا و نامشروع نشان می‌داد.  جامعه به زعم تونیس، مشکلاتی را ایجاد می‌کرد. 

او درسال‌های آخر زندگی‌‌اش امیدوار بود که درآینده بتوان نظم اجتماعی نوینی را ایجاد کرد که عناصر اجتماع را باز آفرینی کند. آنچه از آرای تونیس منبعث می‌شود آن است که وی با پیش کشیدن شاکله‌های بنیادی زیست اجتماعی آن را در تعارض با بنیان‌های زیست جامعوی (social) قرار می‌گیرد و زیست جامعوی را به واسطه بسط کنش‌های فرد گرایانه و نفی حس تعلق خاطر جمعی مورد نکوهش قرار می‌دهد.  تونیس زیست جامعوی را شکل‌دهنده یک دسته کنش‌هایی می‌داند که فرد را درتعارض با احساسات هموندی قرار می‌دهد؛ بدین معنا که فرد با اتکا به خصایص فردی از خصیصه‌هایی اجتماعی عدول می‌کند و سامان‌مندی جامعوی را سر لوحه پراتیک خویش قرار می‌دهد که بیگانگی از دیگران وجه بارز آن خواهد بود.

امیل دورکیم و شرایط خود خواهانه

 اگرچه دورکیم به روندهای فردگرایانه درجوامع توسعه نیافته بی‌توجه بوده است اما درگستره تعاملات مدرن به مطالعه پیامدهای مخرب آن علاقه نشان داده است.  دورکیم شواهد فراوانی را برای شرایط خود خواهانه در جوامع مدرن یافت مثلا او به‌خودکشی خودخواهانه اشاره کرد.  وی درباره مسائل روزمره زندگی فرد مدرن به این امر اشاره کرد که افراد ازدواج نکرده بیش از افراد متاهل خودکشی می‌کنند  زیرا افراد ازدواج نکرده بیشتر از جامعه جدا هستند و بنابر این کمتر از همتایان متاهل خود با جامعه یگانه می‌شوند. 

پوب (1976) استدلال دورکیم را چنین تاویل می‌کند: «هر چه میزان کنش متقابل اجتماعی کمتر باشد، احساسات جمعی ضعیف‌تر است، هرچه احساس جمعی ضعیف‌تر باشد یگانگی اجتماعی ضعیف‌تر است، هر چه یگانگی اجتماعی ضعیف‌تر باشد افراد کمتر به منافع اجتماعی نظر دارند و هرچه افراد کمتر به منافع اجتماعی نظر داشته باشند درزندگی معنای کمتری می‌یابند و میزان خودکشی اجتماعی زیادتر می‌شود.»

 رابرت مرتن و هم داستانی با دورکیم

رابرت کی مرتن و سوگیری‌های تئوریک وی درباب فردگرایی را می‌توان درتطابق با اندیشه‌های دورکیم به شمار آورد.  وی همانند دورکیم فردگرایی را دارای 2 جنبه مثبت و منفی می‌دانست.  مرتن از منظر روان‌شناسی اجتماعی و جامعه شناسی خرد، فردگرایی را مورد تحلیل قرار می‌دهد. استدلال مرتن دراصل این است که هر جامعه‌ای درحکم بخشی از نظام ارزشی خود هدف‌هایی را تعریف می‌کند که افراد باید خواهان دست یافتن به آنها باشند و وسایلی پذیرفتنی را معرفی می‌کند که به کمک آنها، آن هدف‌ها تحقق می‌یابد.

اقشار هنگاهی پدید می‌آیند که افراد خواهان دست یافتن به این هدف‌ها باشند اما دریابند که برای رسیدن به آنها با استفاده از وسایل مشروع و پذیرفتنی با مانع روبه‌رو می‌شوند.  هنگامی که میان هدف و وسایل ناسازگاری وجود داشته باشد، می‌توان گفت فرد درحالت بی‌هنجاری به سر می‌برد و فردگرایی تقویت خواهد شد.  مرتن در این میان به مفهومی به نام انزواگر ( Retreatist)  اشاره می‌کند که با کناره‌جویی و پس گرفتن مشروعیت از هدف‌ها و وسایل به اقشار اجتماعی واکنش نشان می‌دهد.

رابرت بلا و هراس از مضرات فردگرایی

بلا از جمله روشنفکرانی بود که به‌شدت از مضرات فردگرایی بیمناک بود.  وی می‌نویسد:«فرد گرایی رشدی سرطانی داشته است که ممکن است آن پوسته‌های اجتماعی را که به عقیده توکویل تاثیر امکانات بالقوه ویرانگر آن را تعدیل می‌کند، نابود سازد.»  وی و همکارانش بر این باورند که امکان بالقوه بروز شکل ویرانگری از فردگرایی عمیقا در فرهنگ آمریکایی ریشه دارد.

درشیوه نگرشی به آزادی که دراصل مستلزم آن است که افراد به حال خود رها شوند و نتیجه آن است که آنها فرد را درانزوای شکوهمند اما دهشتناک رها می‌کنند.  خصوصی شدن گفتمان نشانه آن است که فردگرایی اکنون درحال فرسودن شالوده‌های عمومی تعهد و به هم پیوستگی مدنی است. بلا فردگرایی سودگرایانه را امری می‌داند که در دوران کنونی اهمیت بسیار دارد، وی بازتاب فرد گرایی سودانگارانه را درحوزه اقتصادی، اقتصاد بازار سرمایه داری می‌داند. دراین وضعیت(سرمایه‌داری) فرد به شیوه‌ای رفتار می‌کند که هدفش به حداکثر رساندن منافع شخصی خود است.

کد خبر 78382

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز